Saturday, September 19, 2009

حق سكوت

حق سكوت- آلفرد هيچكاك.

مقاله اي از دميان كنن Damian Cannon- 2001

ترجمه : نگاره آیت اللهی

آيا سالِ 1929 زمان جالبي براي كاركردن در سينما، با صدا و استفاده از ديگر تكنيكهاي روز بوده؟ به نظر هيچكاك كه چنين است. علي رغم اينكه او اين فيلم را در ابتدا صامت ساخت، اما بعد امكان اضافه كردنِ صدا براي او ساده تر از نديده گرفتن اين دستاورد مينمايد. بنابراين فيلم تمام شدهء هيچكاك با دوباره گرفتن برخي صحنه ها اينبار با صدا، و دوباره اديت كردن آنها، در نسخه نهايي اش به يك فيلم جديد ميماند. نتيجه قطعاً جالب توجه است هرچند كه در مقايسه با آثار بعدي هيچكاك خيلي قوي نيست. در مقولهء صدا، صحنه هاي اصلي حق سكوت مانع و مشكل بزرگي براي صدا گذاريِ بعدي ندارند، اما كلِ فيلم با صداگذاري نوعي بي نظمي و آشفتگي پيدا ميكند. چنين كه ما افسر پليس فرانك را ميبينيم كه مضنوني را به هر دليلي كه براي بيننده مشخص نيست باز داشت ميكند. صحنه بعدي يك كلوپ جنتلمن ها را داريم، نمايشي از چهره هاي شناخته شدهء صحنه اول-با صدا- دوباره صحنهء درون ماشين ون-با موسيقي- دو نفر كه از ماشين بيرون ميپرند-با صداي پا!- و بعد دوباره سكوت. ناگهان ما شاهد يك مكالمه عادي و حتا بي مورد بين دو افسر پليس هستيم كه در گوشه راهرو و پشت به بيننده و دوربين هستند. يك مكالمه پوچ و عادي. اين، يك خوش آمد گوييِ عجيب و غريب به سينماي ناطق است!

اين نكته مهم است كه، هنرپيشه ها مربوط به دوره ملودرام هاي صامت هستندبنابراين استيل بازي آنهابر پايههء قابليتها و بازي هاي با نگاه،حركات و ژستهاي تند و خشن، و سر مشقهاي احساسي است. درحاليكه اغلب بازي ها با موجِ استيلِ ناتوراليستيِ زمان( زمان فيلمبرداري فيلم) درتضاد زيادي هستند. بنابراين، فقدان تمركز و بازي ناتوراليستيِ آليس قهرمان زن فيلم شايد اجتناب نا پذير باشد.از نظر شخصيت پردازي نيز اين عدم تناسب ديده ميشود؛ آليس از ثبت احساساتش فرار ميكند، از لذت به اندوه تغير جهت ميدهد، همزمان مايوس كننده و دلسرد كننده است . هم مورد ترحم و دلرحمي قرار ميگيرد، و در نهايت هم تاثر ايجاد ميكند.

از نظر تكنيكي فضا و دوره زماني فيلم، حق سكوت خودش را با معيارهاي بسياري مطرح ميكند. فيلمبردار- جك. اي. كاكس- در اين فيلم شاتهاي سريع كم و در عوض شاتهاي ساكن و ثابت بسياري را با شاتهاي نيمه مرتبط تركيب ميكند. راهي كه هيچكاك براي مرتبط كردن دو صحنه غافلگيري از كشف جسد به كار ميبرد يعني استفاده از صداـ صداي جيغ زن- بسيار جالب و كار آمد و چشمگير است.

هيچكاك به راحتي ما را درون فيلم ميكشدو ماهرانه مود و فضاي صحنه اي را، تغيير ميدهد جوري كه براي بيننده برشِ موضوعي ايجاد نكند. او بيننده را از صحنه اي با شكوه يا رومنتيك، با بازيِ نور و سايه ها نرم و آرام در صحنه اي ديگر مياندازد. براي مثال صحنه اي كه آليس در اتليه هنرمند است؛ فضا اساساً سرخوشانه است اما ناگهان به صحنه اي از خشونت تبديل ميشود. او كاملاً قادر است كه رفتارهاي بي رحمانه و خشونت را واقع گرايانه اما به طور ضمني بيان كند، مثال آن خشونتي كه در پشت رده در حال رخ دادن است.

خلاقيت هاي اين فيلم كم نيستند. به طور اجمالي صحنه ابتدايي بازداشت و كار كرد آيينه، صحنه ها و اشياي يادآور قتل براي آليس از قبيل دست وكارد، صحنه تعقيب و گريز آخر فيلم در موزه بريتيش، و استفاده هاي كلامي و آوايي فيلم كاملاً چشمگير هستند.

هرچهد كه اضافه كردن صدا به اين فيلم بهترين خلاقيت آن محسوب ميشود، امااز نظر تكنيكي، صحنه اي كه هنرپيشه ها در پلكان بالا ميروند و ما- بيننده- يك روي نمايش را ادامه دار و بدون برش ميبينيم در حالي كه دو نفر همچنان مسير پلكان را بالا ميروند. اين حركت عمودي دوربين كاملاً غير معمول و چشمگير است. هيچكاك براي گرفتن اين صحنه بايد از ساختاري مثل بالا بر ساختماني براي اينكه دوربين بتواند هنرپيشه ها را دنبال كند، استفاده كرده باشد.

No comments: